معمار او را به کناری کشید و آهسته زیر گوشش گفت: "سلمانی و آقای سرناچی و جامهدار سم داشتن."
مشدی حبیب پرسید: "سم داشتن؟"
معمار هیجانزده گفت: "چطور تاحالا ندیدی؟"
مشدی حبیب با یک دست شانهی معمار را گرفت و با دست دیگر پاچهی شلوار خود را بالاتر زد تا بهتر دیده شود: "سم که چیزی نیست، منم دارم معمار!"
خرید کتاب از ما بهتران
جستجوی کتاب از ما بهتران در گودریدز
معرفی کتاب از ما بهتران از نگاه کاربران
کتاب های مرتبط با - کتاب از ما بهتران
مشدی حبیب پرسید: "سم داشتن؟"
معمار هیجانزده گفت: "چطور تاحالا ندیدی؟"
مشدی حبیب با یک دست شانهی معمار را گرفت و با دست دیگر پاچهی شلوار خود را بالاتر زد تا بهتر دیده شود: "سم که چیزی نیست، منم دارم معمار!"
خرید کتاب از ما بهتران
جستجوی کتاب از ما بهتران در گودریدز